ختامه مسک

یار و شریک مبلغ در منبر جذاب و تاثیرگذار

ختامه مسک

یار و شریک مبلغ در منبر جذاب و تاثیرگذار

آخرین مطالب

داستان تکانده در مورد مرگ

يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۱۱ ب.ظ

روزی از روزها، حضرت سلیمان نبی در سرای خویش نشسته بود که مردی سراسیمه از در درآمد. سلام کرد و بر دامن حضرت سلیمان چنگ انداخت که به دادم برس.
حضرت سلیمان با تعجب به چهره آن مرد نگریست و دید که روی آن مرد از پریشان حالی زرد شده و از شدت ترس می لرزد.
از او پرسید تو کیستی؟ چه بر سر تو آمده است که چنین ترسان و لرزانی؟
مرد به گریه در آمد و گفت که در راه بودم، عزرائیل را دیدم و او نگاهی از غضب به من انداخت و من از ترس گریختم و به نزد تو آمدم تا از تو یاری بطلبم.
از تو خواهشی دارم و قَسَمت می دهم که به باد فرمان دهی تا مرا به هندوستان ببرد!
حضرت سلیمان لحظه ای به فکر فرو رفت و فرمود: می پذیرم، به باد می گویم که تو را در چشم به هم زدنی به هندوستان برساند.

آن روز گذشت و دیگر روز سلیمان نبی حضرت عزرائیل را دید و به او گفت: چرا به آن بنده خدا با خشم و غضب می نگریستی؟ دیروز آن مرد بیچاره را ترسانده بودی و رویش زرد شده بود و می لرزید. به نزد من آمده و کمک می طلبید.

عزرائیل گفت: دانستم که کدام مرد را می گویی. آری من دیروز او را در راه دیدم ولی از روی خشم و غضب به او نگاه نکردم، بلکه از روی تعجب او را نگریستم!
پس ادامه داد: تعجب من در این بود که از خداوند برای من فرمان رسیده بود که جان آن مرد را تا ساعتی بعد، در هندوستان بگیرم، در حالی که او را اینجا می دیدم و با خود اندیشیدم که او چطور می تواند تا ساعتی دیگر در هندوستان باشد !...                                                                                                                                    ایکاش آدما از همین الان به فکر این بیافتند که آن روز که عزرائیل خدمتشان میرسد می خواهند چه کنند؟ نه آن لحظه تازه بفکر فرو روند.  خدایا یاد و ذکر مرگ را روزی ما بگردان

۹۵/۰۵/۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
علی کلاته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی