ختامه مسک

یار و شریک مبلغ در منبر جذاب و تاثیرگذار

ختامه مسک

یار و شریک مبلغ در منبر جذاب و تاثیرگذار

آخرین مطالب

۱۸۴ مطلب با موضوع «تبلیغی» ثبت شده است

مردی نزد ابوذر آمد و پرسید: چرا از مرگ کراهت داریم؟

ابوذر جواب داد: چون دنیای خود را آباد کردید وآخرت را خراب .

پس چون ( با مرگ) از محلی آباد به سوی مکانی خراب نقل مکان می کنید، ( از مرگ کراهت دارید)

علی کلاته
۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزی از روزها، حضرت سلیمان نبی در سرای خویش نشسته بود که مردی سراسیمه از در درآمد. سلام کرد و بر دامن حضرت سلیمان چنگ انداخت که به دادم برس.
حضرت سلیمان با تعجب به چهره آن مرد نگریست و دید که روی آن مرد از پریشان حالی زرد شده و از شدت ترس می لرزد.
از او پرسید تو کیستی؟ چه بر سر تو آمده است که چنین ترسان و لرزانی؟
مرد به گریه در آمد و گفت که در راه بودم، عزرائیل را دیدم و او نگاهی از غضب به من انداخت و من از ترس گریختم و به نزد تو آمدم تا از تو یاری بطلبم.
از تو خواهشی دارم و قَسَمت می دهم که به باد فرمان دهی تا مرا به هندوستان ببرد!
حضرت سلیمان لحظه ای به فکر فرو رفت و فرمود: می پذیرم، به باد می گویم که تو را در چشم به هم زدنی به هندوستان برساند.

آن روز گذشت و دیگر روز سلیمان نبی حضرت عزرائیل را دید و به او گفت: چرا به آن بنده خدا با خشم و غضب می نگریستی؟ دیروز آن مرد بیچاره را ترسانده بودی و رویش زرد شده بود و می لرزید. به نزد من آمده و کمک می طلبید.

عزرائیل گفت: دانستم که کدام مرد را می گویی. آری من دیروز او را در راه دیدم ولی از روی خشم و غضب به او نگاه نکردم، بلکه از روی تعجب او را نگریستم!
پس ادامه داد: تعجب من در این بود که از خداوند برای من فرمان رسیده بود که جان آن مرد را تا ساعتی بعد، در هندوستان بگیرم، در حالی که او را اینجا می دیدم و با خود اندیشیدم که او چطور می تواند تا ساعتی دیگر در هندوستان باشد !...                                                                                                                                    ایکاش آدما از همین الان به فکر این بیافتند که آن روز که عزرائیل خدمتشان میرسد می خواهند چه کنند؟ نه آن لحظه تازه بفکر فرو روند.  خدایا یاد و ذکر مرگ را روزی ما بگردان

علی کلاته
۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خنده ی فرشته ها

در روایت است وقتی تلقین به بعضی مردگان خوانده می شود

و او را تکان می دهند و می گویند:

"اِسمَع!اِفهَم!"

ملایکه میخندند که این زنده بود نفهمید الان چگونه بفهمد؟!!!
خدا کند ما از این دسته نباشیم که ملائکه به ما بخندند.                                                            

 إن شاءالله تا زنده هستیم،                                                                                                               بشنویم                                                                                                                                                      بفهمیم

علی کلاته
۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

شیطان به حضرت یحیی گفت:
می خواهم تو را نصیحت کنم.
حضرت یحیی فرمود: می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند.
⚜شیطان گفت: مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند:
1عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند.

2دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم

3دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم؛

اما آنها به یاد خدا می افتند. و از چنگال ما فرار می کنند. ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم.

کشکول ممتاز، ص 426

علی کلاته
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

علی کلاته
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



مى گویند: ملاّ نصرالدین دامنش را گرفته بود و در خیابان راه مى‏ رفت.
گفتند: «چرا چنین کردى؟»
گفت: «شنیدم یک پرنده در هوا تخم مى ‏اندازد. دامنم را گرفته ‏ام که تخمش روى زمین نیفتد.» به او خندیدند. گفت: «خنده‏ ندارد. به خانمم هم گفته‏ ام آب را جوش بیاور.»
آرزوى خانمش از شوهر، دور و درازتر بود. بسیارى از آرزوهای خیالی نمى‏ گذارند ما به فکر آینده باشیم.

 کتاب خنده و گریه در آثار استاد قرائتی

علی کلاته
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

الامام علی علیه‌السلام:
«الْعَالِمُ حَیٌّ وَ إِنْ کَانَ مَیِّتاً  الْجَاهِلُ‏ مَیِّتٌ‏ وَ إِنْ کَانَ حَیّاً»

امام علی علیه‌السّلام فرمودند:
عالم زنده است گرچه مرده باشد، نادان مرده است گرچه زنده باشد.

 غرر الحکم 291-293/1

علی کلاته
۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ایشان می فرمودند:ما تجربه زیادی به دست آورده ایم و وجدان نموده ایم که برای رهایی از مشکلات،راههایی هست که بهترین آنها که خود ما حس کرده ایم و به کمک آنها به حاجت هایمان رسیده ایم،
چهار چیز است :

1 نذر کردن گوسفند برای فقرا

2خواندن حدیث کسا به طور پی در پی

3پرداخت صدقه

4 ختم صلوات

 آیت الله العظمی بهاءالدینی ره

آیت بصیرت، ص ۶۸

علی کلاته
۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید.

حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی. پدر حاج شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود؛ حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود مسئله می گفت. پدر حاج شیخ عباس قمی نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.
حاج شیخ عباس آمد چیزی در گوش پدر بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد: ((بیا بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!))
حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت: ((پدر جان دعا کن بفهمم.)) نگفت این کتاب را من خودم نوشتم؛ نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت؛ خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: ((پدر جان! دعا کن بفهمم.))

استاد آیت الله مجتهدی تهرانی

علی کلاته
۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

علی کلاته
۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر